گفت مجنون گر همه روی زمین
هر زمان بر من کنندی آفرین
من نخواهم آفرین هیچکس
مدح من دشنام لیلی باد و بس
قسمت این است که در فاصله ها پیر شویم
و اسیر شب تنهایی تقدیر شویم
قسمت این است که یک عمر مسافر باشیم
تا از این دور زدن های زمان سیر شویم
آﻥ ﺧﺪﺍﯾﯽ که ﺑﺰﺭﮔﺶ ﺧﻮﺍﻧﺪﯼ
ﺑﻪ ﺧﺪﺍ ﻣﺜﻞ ﺗﻮ تنهاست ، ﺑﺨﻨﺪ
ﺩﺳﺘﺨﻄﯽ ﮐﻪ ﺗﻮ ﺭﺍ ﻋﺎﺷﻖ ﮐﺮﺩ
ﺷﻮﺧﯽ ﮐﺎغذی ﻣﺎﺳﺖ ، ﺑﺨﻨﺪ
در مکتب ما رسم فراموشی نیست
در مکتب ما عشق هم آغوشی نیست
مهر تو اگر بر هستی ما افتاد
هرگز به سرش خیال خاموشی نیست
زندگی عشق است عشق افسانه نیست
انکه عشق را افرید دیوانه نیست
عشق ان نیست که کنارش باشی
عشق ان است که به یادش باشی